از شهادت نمی ترسم ، عاشقشم

سه شنبه بیست و هفتم خرداد ۱۴۰۴ 19:53

چند روز پیش از طرف دانشگاه برای نیروی درمانی کمکی اس ام اس برام اومد . من هم اسم نوشتم .همیشه آرزوم بوده توی منطقه جنگی خدمت کنم ، حتی قصد داشتم به عنوان کادر درمانی به کشور های دیگه برم . بخش تروما رو دوست دارم ، حس می کنم زنده هستم ، چون مرگ خیلی خیلی نزدیکه .

الان که شرایط بحرانی شده و احتمال اینکه نیاز باشه برم زیاده ، خانواده ام نمی ذاره . آوردنم یه روستایی که ده ها کیلومتر از شهر دوره. من رو توی قفس نگه داشتن . بال هام رو چیدن . از این رفتارشون متنفرم .

مامان ، بابا ، یه روزی میاد که اونقدر توانا شده ام که پرواز کنم .

برچسب‌ها: من، روزها
نوشته شده توسط: Sadaf

آمارگیر وبلاگ

:)