تولدم مبارک

چهارشنبه بیست و هشتم خرداد ۱۴۰۴ 0:35

عدد مورد علاقم ۲۱ هست

به همین خاطر باور دارم بیست و یک سالگی فرق میکنه

یک هفته هست که دارم پله های بیست و یک سالگی رو طی میکنم .

درسته که قرار بود بشه نقطه ی عطف زندگیم

اما الان فقط درد دارم

شب ها از درد نمی خوابم ، اشک می ریزم ،حس می کنم دارم دیوونه میشم

تنها امیدم اینه که : شاید این دیووانگی ، این اشک ها ، چیزی رو تغییر بدن . شاید این همون عسرا یسرا هست

خرداد سال ۱۴۰۵ همه چیز مشخص میشه

برچسب‌ها: روزها، من
نوشته شده توسط: Sadaf

از شهادت نمی ترسم ، عاشقشم

سه شنبه بیست و هفتم خرداد ۱۴۰۴ 19:53

چند روز پیش از طرف دانشگاه برای نیروی درمانی کمکی اس ام اس برام اومد . من هم اسم نوشتم .همیشه آرزوم بوده توی منطقه جنگی خدمت کنم ، حتی قصد داشتم به عنوان کادر درمانی به کشور های دیگه برم . بخش تروما رو دوست دارم ، حس می کنم زنده هستم ، چون مرگ خیلی خیلی نزدیکه .

الان که شرایط بحرانی شده و احتمال اینکه نیاز باشه برم زیاده ، خانواده ام نمی ذاره . آوردنم یه روستایی که ده ها کیلومتر از شهر دوره. من رو توی قفس نگه داشتن . بال هام رو چیدن . از این رفتارشون متنفرم .

مامان ، بابا ، یه روزی میاد که اونقدر توانا شده ام که پرواز کنم .

برچسب‌ها: من، روزها
نوشته شده توسط: Sadaf

یکی بود یکی نبود

پنجشنبه بیست و دوم خرداد ۱۴۰۴ 22:8

"یکی یه روز گفت: توی معادله‌ی زندگیم فقط خودم هستم و خدا.

وقتی به این نتیجه رسید، که نمی‌دونست با درداش چیکار کنه.

وقتی پر از درد شد، ولی کسی نبود که بفهمه، که مرهم باشه.

اون‌وقت فهمید، فقط یکی هست که همیشه هست. و فقط خودش مونده بود که باید بلند شه."

برچسب‌ها: من
نوشته شده توسط: Sadaf

کسی فریاد زد

پنجشنبه بیست و دوم خرداد ۱۴۰۴ 14:58

کسی نوشت :

من پول دوست نیستم

اما می دونم با پول میتونم آینده ترسناکم رو بخرم

آینده ای که مثل دیگران برای خدمت به موجودی زندگیم رو فدا می کنم

آهنگ

برچسب‌ها: متن از یه جایی، پول
نوشته شده توسط: Sadaf

داستان حامی

چهارشنبه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۴ 23:29

الان داشتم از این سریال آبکی های چینی میدیدم (مینی دراما) که یه دفعه دیدم دارم وسطش گریه می کنم !

وقتی دیدم که نقش اصلی حامی داره ، وقتی کمک نیاز داره یکی هست ، اشک ریختم .

داستان های مورد علاقم اونایی هست که نجات دهنده ای وجود داره . حیف که توی دنیای واقعی تنها ناجی خداست . گاهی حتی خود آدم خودش رو پرت میکنه توی چاه ، مثل دشمن .

سیندرالا هر چقدر هم مزخرف زندگی کرد ، هر چقدر عشقش نامعلوم بود ، باز هم آخرش شاهزاده ای سوار بر اسب نجاتش داد .

برچسب‌ها: من، روزها
نوشته شده توسط: Sadaf

بذار گم بشی ...

یکشنبه هجدهم خرداد ۱۴۰۴ 18:59

گاهی باید خودتو رها کنی؛

گم بشی در علم،

در مسیر ساختن ،

در سکوتِ بندگی.

این گم شدن، یه جور پیدا شدنه.

ز خود بیرون شدی چون جان شدی تو

ز خود بگذر اگر انسان شدی تو

مولانا

برچسب‌ها: من
نوشته شده توسط: Sadaf

امتحان

شنبه هفدهم خرداد ۱۴۰۴ 9:48

بالاخره اولین امتحان پایانترم .طبق معمول اولین امتحان رو گند زدم . تا قبل امتحان خدا خدا می کردم پاس بشم ، الان میگم کاش بالای ۱۲ بشم .

توی سه روز خوندن درسی که یک ترم تدریسش زمان برد به نظرم اصلا حق توقع داشتن ندارم .


۱۲.۵ شدم

هورااااا

کاش نمره اضاف کنه ، نکنه هم بازم راضیم

خدایا شکرت

برچسب‌ها: روزها، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

آهنگی به یاد نبود عشق

جمعه شانزدهم خرداد ۱۴۰۴ 14:50

دانلود

به یاد نبود عشقی در زندگیم ، یکی از زیبا ترین آهنگ های عاشقانه رو دارم گوش میدم

نمی خوام فراموش کنم که عاشق نبودن چه حسی داره

یه جور دلتنگی خاصه

میدونم بعدا به این احساسات می خندم اما بی خیال ، از فانتزی ها باید لذت برد

برچسب‌ها: عشق
نوشته شده توسط: Sadaf

زیستم

چهارشنبه چهاردهم خرداد ۱۴۰۴ 23:43

اگر از چندین ماه پیش تا همین شنبه ساعت یک و نیم در بدترین مود ممکن زیسته باشم ؛ حداقل این چند روز رو فوق العاده زندگی کردم .

درسته بهتر نشدم ، بیشتر درس نخوندم و... اما واقعا زندگی کردم.

شنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۴ ساعت یک و نیم بود که خواستم زندگی کنم چون درد داشتم . و این خواستن با برگشت ایمانم به خدا اتفاق افتاد .

برچسب‌ها: من، روزها
نوشته شده توسط: Sadaf

اندوه از جنس تهدید

سه شنبه سیزدهم خرداد ۱۴۰۴ 19:32

یکی از بدترین حس های جهان اینه که با تمام وجود بخوای غمگین باشی اما نتونی ، چون آسیب میبینی .

با وجود اینکه دوست دارم اشک بریزم اما همین که فکرش به سرم میزنه ، معدم درد میگیره ، پوستم داغون میشه ، چشمام خشک میشه و جسمم کنار میکشه .

برچسب‌ها: من
نوشته شده توسط: Sadaf

پذیرفته ام

یکشنبه یازدهم خرداد ۱۴۰۴ 19:27

سرکوب، ساکت می‌کند.

پذیرش، آرام.

فرق بزرگی‌ست.

برچسب‌ها: متن از یه جایی
نوشته شده توسط: Sadaf

استاد

شنبه دهم خرداد ۱۴۰۴ 22:52

یه استاد تاریخ داشتم این ترم که خیلی ازش خوشم میومد .

وقتی اولین بار دیدمش حس کردم خیلی خوشبخته

اما

بعد از گذشت یک ترم فهمیدم ، همونقدری که زندگی فوق العاده ای داره ، همونقدر ناراضیه.

این آدم به شدت پولداره ، به تفریحاتش میرسه ، خانواده پولدار و...

اما از زندگیش رضایت نداره

دردناکه ، که حتی در قله موفقیت هم رضایت رو نمیشه پیدا کرد

خیلی ذهنمو درگیر کرد لعنتی

که پس رضایت از کجا میاد


اما این آدم از بس روم تاثیر گذاشت که می خوام زیاد بنویسم راجبش تا یادم بمونه

مثلا این جلسه گفت:

قرآن و اهل بیت مثل الماسی اند که گذاشتیم توی جیب شلوارمون ، بدنمون رو زخمی کرده غافل از اینکه جای این الماس توی جیب نیست ، روی سره .

ریشه ی چیز هایی که می خونیم از کجا اومده ؟ کی گفته باید برای مهندسی ، پرستاری و... فلان و فلان درس رو خوند . که چه کسی این خط ها ی زندگی رو کشیده و به نفع کی .

کلا خیلی چیزا ازش یاد گرفتم

راجع به پول ، قدرت ، زبان ، علم و...


امااااا

اصلی ترین حسرتی رو که در دل من ایجاد کرد

دیدن دنیا هست

وقتی از مسافرت هاش تعریف میکرد و اینکه چی ازشون یاد گرفته ، قشنگ غبطه می خوردم .

به همین خاطر به خودم قول دادم

من هم روزی به این جاها سفر می کنم

برچسب‌ها: دانشگاه، بقیه
نوشته شده توسط: Sadaf

درد

چهارشنبه هفتم خرداد ۱۴۰۴ 23:15

-کسی بابت تحمل این درد ها بهم مدال قهرمانی نمیده

+آره ، اما حداقل دنیا بهت مدیون میشه

-دنیا هیچ وقت بدهیشو صاف نمیکنه

+راست میگی . جوابی ندارم

برچسب‌ها: من
نوشته شده توسط: Sadaf

آزار

چهارشنبه هفتم خرداد ۱۴۰۴ 18:46

من اینجوریم که

وقتی یکی اذیتم میکنه در حدی که نکِشم

به جای اینکه آرزوی مرگش رو کنم

آرزوی مرگ خودمو میکنم

برچسب‌ها: من
نوشته شده توسط: Sadaf

مدعی

چهارشنبه هفتم خرداد ۱۴۰۴ 18:35

می نویسم تا یادم بمونه

اونی که از همه بیشتر ادعا داشت که دوستم داره

اونی که باید از همه بیشتر دوستم می داشت

در لحظات سخت و درد بود اما به عنوان دشمن

آقا من مریض شدم ، تو بهم فحش میدی !

این رو الان به کی بگم باور کنه

الان این مثلا کسیه که دوستم داره

خدا به داد بقیه برسه

خنده داره ، درد دارم ، میگه الکیه ، تو خوبی

برچسب‌ها: بیماری، روزها
نوشته شده توسط: Sadaf

سختی vs شیفتگی

سه شنبه ششم خرداد ۱۴۰۴ 13:48

آیا میشه آدم شیفته ی چیزی باشه اما به خاطر سختیش امتحانش نکنه ؟

من مخالف هستم ، شیفتگی یعنی از همه چیز گذشتن


آدم‌ها گاهی از چیزی که خیلی دوست دارن، فرار می‌کنن؛ چون براش ارزش قائلن و نمی‌خوان توش شکست بخورن.

این جواب چت جی پی تی به سوالم بود

برچسب‌ها: متن از یه جایی، من
نوشته شده توسط: Sadaf

محکوم به علاقه

یکشنبه چهارم خرداد ۱۴۰۴ 20:5

اونجایی از رشته ام بدم اومد که دیدم همه به مزخرف ترین چیزی که میشنون یا میبینن میگن چه جالب ! چه قشنگ! ، مثل خودم

برچسب‌ها: من، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

سوءتفاهم ، رویا : منشا بیچارگی من

شنبه سوم خرداد ۱۴۰۴ 17:26

همیشه دچار سوءتفاهم میشم

بخشی از علل کم حرف زدنم هم همینه

می ترسم خودمو لو بدم


همیشه رویا پردازی می کنم

می خوام یکی از اون داستان های خیالی رو زندگی کنم

بخشی از تنفرم به زندگی از همین سرچشمه میگیره

ژندگی هیچوقت مثل رویا نیست

برچسب‌ها: من
نوشته شده توسط: Sadaf

آمارگیر وبلاگ

:)