غم بندری
از این روز به بعد رانندگی نکردم .
تا دیروز که یه کلاس تکمیلی برداشتم و امروز امتحان دادم .
در کمال ناباوری قبول شدم .
خوشحالیم تا چند ساعت بیشتر دوام نداشت . از قبل هم می دونستم وقتی دردسر ها از دوش آدم برداشته میشن ، غم قدرت میگیره . فکر کنم این مصدق همون افسردگی لاکچری افراد بی درده .
بعد از اینکه عصر رفتم خرید به طرز عجیبی ناراحتی تمام وجودم رو گرفته .
هوا مثل جنوب شده . غمش هم مثل بندره .
یادم رفت بنویسم :
از پیر زنی که اون روز قبل آزمون دعام کرد
و از زنی که اون روز قبل امتحان نفرینم کرد

