غم بندری

سه شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۴۰۴ 19:49

از این روز به بعد رانندگی نکردم .

تا دیروز که یه کلاس تکمیلی برداشتم و امروز امتحان دادم .

در کمال ناباوری قبول شدم .

خوشحالیم تا چند ساعت بیشتر دوام نداشت . از قبل هم می دونستم وقتی دردسر ها از دوش آدم برداشته میشن ، غم قدرت میگیره . فکر کنم این مصدق همون افسردگی لاکچری افراد بی درده .

بعد از اینکه عصر رفتم خرید به طرز عجیبی ناراحتی تمام وجودم رو گرفته .

هوا مثل جنوب شده . غمش هم مثل بندره .


یادم رفت بنویسم :

از پیر زنی که اون روز قبل آزمون دعام کرد

و از زنی که اون روز قبل امتحان نفرینم کرد


عکس

برچسب‌ها: من، رانندگی، روزها
نوشته شده توسط: Sadaf

رانندگی

یکشنبه بیست و دوم مهر ۱۴۰۳ 9:29

آخرین باری که رانندگی کردم یک ماه پیش موقع آزمون شهری بود

امروز رفتم دوباره امتحان دادم و رد شدم

برام مهم نیست فقط عصبانیم که امروز دو تا از کلاسام رو از دست دادم

برچسب‌ها: روزها، رانندگی
نوشته شده توسط: Sadaf

رانندگی

چهارشنبه چهاردهم شهریور ۱۴۰۳ 21:46

آزمون شهری قبول نشدم

برای اولین بار خیلی عصبانی بودم از نتیجه یک امتحان (البته عصبانیتم بابت تاثیر معدل نهایی کنکور خیلی بیشتر بود ولی خب اون فرق داشت)

از موقعی که قبول نشدم دیدم نسبت به راننده ها تغییر کرده

نمی دونم چجوری توصیفش کنم

شبیه حسادته ولی خیلی خفیف

برچسب‌ها: روزها، رانندگی
نوشته شده توسط: Sadaf

آمارگیر وبلاگ

:)