غم بندری

سه شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۴۰۴ 19:49

از این روز به بعد رانندگی نکردم .

تا دیروز که یه کلاس تکمیلی برداشتم و امروز امتحان دادم .

در کمال ناباوری قبول شدم .

خوشحالیم تا چند ساعت بیشتر دوام نداشت . از قبل هم می دونستم وقتی دردسر ها از دوش آدم برداشته میشن ، غم قدرت میگیره . فکر کنم این مصدق همون افسردگی لاکچری افراد بی درده .

بعد از اینکه عصر رفتم خرید به طرز عجیبی ناراحتی تمام وجودم رو گرفته .

هوا مثل جنوب شده . غمش هم مثل بندره .


یادم رفت بنویسم :

از پیر زنی که اون روز قبل آزمون دعام کرد

و از زنی که اون روز قبل امتحان نفرینم کرد


عکس

برچسب‌ها: من، رانندگی، روزها
نوشته شده توسط: Sadaf

آمارگیر وبلاگ

:)