دانشگاه

چهارشنبه هفتم آبان ۱۴۰۴ 16:20

یه هفته دانشگاه نرفتن حس بدی نداره

عجیبه عذاب وجدان ندارم

برچسب‌ها: دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

فاصله (انگار لولو دیدن)

شنبه سوم آبان ۱۴۰۴ 13:3

یکی از اتفاقای عجیبی (احتمالا بد) که ممکنه برای آدم اتفاق بیفته :

اینکه اون فاصله ای رو که با آدما حس می کنی ، در واقعیت ببینی .

مثلا من همیشه می دونستم با بقیه ارتباط قوی ندارم امااااااا

الان سر کلاس علاوه بر اینکه کسی توی شعاع دومتریم ننشسته (شاید هم چهار متری) ، تمام صندلی ها رو از کنارم برداشتن رفتن دور تر نشستن .

برچسب‌ها: من، دانشگاه، روزها
نوشته شده توسط: Sadaf

قول

چهارشنبه شانزدهم مهر ۱۴۰۴ 14:51

اگر نمرم بالای ۱۵۰ شد

به اندازه ی ده گانش

میرم خون اهدا می کنم

اگر نشد هم

یک بار میرم (نههه, اگر خوب نشد میرم حجامت به قول یکی از دوستان)

برچسب‌ها: روزها، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

بقیه

سه شنبه پانزدهم مهر ۱۴۰۴ 12:57

دیدن اینستا گردی همکلاسی که ردیف جلوم نشسته و گوشیشو بالا گرفته و دخترای لخت رو نگاه میکنه (نیمه لخت حالا) باعث شد دیدگاهم راجب تحصیل کرده ها کمی فرق کنه .

آخه سرکلاس داری ....

من فضول نیستما . طرف گوشیشو بی شرمانه سد میدان دید من کرده بود .

برچسب‌ها: بقیه، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

اوج جوانی = اونلی درس

جمعه یازدهم مهر ۱۴۰۴ 12:51

اتاقم تمیزه ،

حالم خوبه ،

و گشنم نیست

اما ، یه کوه کتاب جلو رومه که باید همشو بخونم .

تازه کلی جزوه هم دارم .

وضعیت درسیم خرابه .

کلا یه جای کار باید بلنگه ؛ نشد یه مدت راحت باشم و نخواد کاری کنم .

برچسب‌ها: روزها، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

ترم جدید

شنبه بیست و نهم شهریور ۱۴۰۴ 7:57

ترم جدید شروع شد .

روز اول رو با شکر قهوه ای و دمنوش زنجبیل شروع کردم .

خدا بخیر کنه .

برچسب‌ها: روزها، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

امروز = روز آخر ترم

یکشنبه دوازدهم مرداد ۱۴۰۴ 13:48

امروززززز چرا اینجوریه ؟!!!!!

صبح که ۷ پاشدم با وجود اینکه برای امتحان اصول هیچییییی تاکید می کنم هیچی نخوندم ، دوباره خوابیدم تا ساعت ۹ !

ساعت ده اسنپ گرفتم به دانشگاه اما اسنپه یه جوری بود ، از اینایی که می خوان بگن ما باحالیم .

رسیدم دانشگاه رفتم اون ور خیابون شکلات خریدم مثلا جایزه ، تاریخش گذشته بود ، مشکل اینجاست که من حوصله ی عوض کردنش نداشتم .

سر امتحان یکی گفت تقلب بده . هر چی گفتم نخوندم ، گفت دردسر نمیشه . منم دور گزینه ها بزرگ خط کشیدم اما نمی دید . (همین جا بگم که از اونجایی که میانترم ۶ شدم ، نمرم نهایتا بشه ۱۳ / ادیت : شدم ۱۵)

هیچی اومدم برم سیتینگ تا من از آسانسور پیاده شدم برق رفت . رسیدم سیتینگ دیدم گوشیم داره آلارم میده توی سیتینگ .

اومدم بیام خونه اسنپ گیرم نیومد سوار مترو شدم . از بس گوشیم آنتن نمی داد و کلاس آنلاین داشتم ، زرگری پیاده شدم و تپسی گرفتم . اینم از این راننده برگشت ، که مخش تاب داره .

تازه الان ساعت دوعه

خدا به داد بقیه روز برسه .

برچسب‌ها: روزها، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

نمره خوب (البته برای من)

پنجشنبه نهم مرداد ۱۴۰۴ 23:46

اندیشه اسلامی شدم ۱۸.۵!

با اون وضعیت امتحانی که من دادم

یا استاده اشتباه نمره وارد کرده ،

یا استاده دیوونه شده ،

یا موقع امتحان تسخیر شدم (با دعای فراوان و به خاطر فشار روحی اون روز) و نمره خوب گرفتم .

جالبه

خیلی جالبه که اون روز تا مرز دیوونگی رفتم و حتی قبل از اینکه برم سر امتحان این رو نوشتم .


ادیت :

نمره رو کرد ۲۰ !!!!!!!

وات ؟!

من جزوشو نگه داشتم که یه وقت ترم دیگه نیاز بشه .

خداییش نمی دونم چی بگم .

برچسب‌ها: دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

امتحان

یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ 10:58

تا امتحان میکروب عملی دقایقی بیش نمونده .

و من نمی دونم آماده هستم یا نه


و خب الان از امتحان اومدم بیرون و خوب نبود .

از دوتای قبلی البته بهتر بود .

به نظرم ۱۵ اینا میشم .


ادیت :

این امتحانه که گفتم مثلا بهتره شدم ۱۳.۶

اون دوتا که مثلا گند زدم شدم ۲۰ و ۱۸

برچسب‌ها: دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

امتحان

شنبه بیست و هشتم تیر ۱۴۰۴ 22:10

فردا امتحان میکروب دارم .

دوتا امتحان آخری که دادم قشنگ گنددددددد زدم . انقدر که جزوه هاشو دور نریختم شاید بیفتم . و با این حال امید بالای ۱۶ دارم ! نمی دونم مغزم چشه.روز امتحان مغزم مسافرت بود ، اصلاااا توی باغ نبودم .

امیدوارم این امتحانو خوب بشم چون حداقل از قضاوت بی جا راجع به خودم راحت میشم ، دوست ندارم خودمو به عنوان یک آدم تنبل ببینم .

برچسب‌ها: دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

بازیه

دوشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۴ 23:30

من خوشحال نیستم .

یعنی بیشتر موضوع اینه که نمی خوام .

اگر زندگی یه بازی بود ، لفت میدادم .

همچین آپشنی هم هست .

اما میترسم بعدا پشیمون بشم .

البته که تا الان از لفت ندادم پشیمونم .


وقتی فردا امتحان اندیشه و تاریخ فرهنگ دارم .

برچسب‌ها: روزها، من، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

امتحان

شنبه هفدهم خرداد ۱۴۰۴ 9:48

بالاخره اولین امتحان پایانترم .طبق معمول اولین امتحان رو گند زدم . تا قبل امتحان خدا خدا می کردم پاس بشم ، الان میگم کاش بالای ۱۲ بشم .

توی سه روز خوندن درسی که یک ترم تدریسش زمان برد به نظرم اصلا حق توقع داشتن ندارم .


۱۲.۵ شدم

هورااااا

کاش نمره اضاف کنه ، نکنه هم بازم راضیم

خدایا شکرت

برچسب‌ها: روزها، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

استاد

شنبه دهم خرداد ۱۴۰۴ 22:52

یه استاد تاریخ داشتم این ترم که خیلی ازش خوشم میومد .

وقتی اولین بار دیدمش حس کردم خیلی خوشبخته

اما

بعد از گذشت یک ترم فهمیدم ، همونقدری که زندگی فوق العاده ای داره ، همونقدر ناراضیه.

این آدم به شدت پولداره ، به تفریحاتش میرسه ، خانواده پولدار و...

اما از زندگیش رضایت نداره

دردناکه ، که حتی در قله موفقیت هم رضایت رو نمیشه پیدا کرد

خیلی ذهنمو درگیر کرد لعنتی

که پس رضایت از کجا میاد


اما این آدم از بس روم تاثیر گذاشت که می خوام زیاد بنویسم راجبش تا یادم بمونه

مثلا این جلسه گفت:

قرآن و اهل بیت مثل الماسی اند که گذاشتیم توی جیب شلوارمون ، بدنمون رو زخمی کرده غافل از اینکه جای این الماس توی جیب نیست ، روی سره .

ریشه ی چیز هایی که می خونیم از کجا اومده ؟ کی گفته باید برای مهندسی ، پرستاری و... فلان و فلان درس رو خوند . که چه کسی این خط ها ی زندگی رو کشیده و به نفع کی .

کلا خیلی چیزا ازش یاد گرفتم

راجع به پول ، قدرت ، زبان ، علم و...


امااااا

اصلی ترین حسرتی رو که در دل من ایجاد کرد

دیدن دنیا هست

وقتی از مسافرت هاش تعریف میکرد و اینکه چی ازشون یاد گرفته ، قشنگ غبطه می خوردم .

به همین خاطر به خودم قول دادم

من هم روزی به این جاها سفر می کنم

برچسب‌ها: دانشگاه، بقیه
نوشته شده توسط: Sadaf

محکوم به علاقه

یکشنبه چهارم خرداد ۱۴۰۴ 20:5

اونجایی از رشته ام بدم اومد که دیدم همه به مزخرف ترین چیزی که میشنون یا میبینن میگن چه جالب ! چه قشنگ! ، مثل خودم

برچسب‌ها: من، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

گوشواره مشکی

سه شنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۴ 16:47

امروز ارائه کلاسی داشتم

خوب توضیح ندادم ، صدام اوایلش می لرزید ، کلا چرت و پرت زیاد پروندم

امااااااا

خوشحالم

خیلی زیاد

خیلی

من ترس از صحنه دارم ، اضطراب اجتماعی هم که به کنار

اما امروز زنده موندم

اصلا به خودم افتخار می کنم خوب یا بد از یک سد ذهنی گذشتم


دیشب از استرس معدم عاجزم کرد ، ظهر ضد تهوع خوردم

وقتی داشتم می رفتم دانشگاه این فکر به ذهنم رسید شاید تصادف کردم نیاز نشد برم

البته خودم دوست داشتم برم اما می ترسیدم

برچسب‌ها: روزها، دانشگاه، من
نوشته شده توسط: Sadaf

امتحان آروم ، چون جون ناآرومی نداشتم ، جون فکر کردن نداشتم

چهارشنبه دهم اردیبهشت ۱۴۰۴ 16:48

سه روزی هست که علائم بیماری دارم ، محتملا کروناست

به همین خاطر این امتحان آخری که امروز دادم خیلی بد بود

بالای ۱۶ بشم شانس آوردم از این جهت میگم ۱۶ که در طول ترم این درس رو خونده بودم ، به هدف تغییر وضعیت اسفبار نمراتم.

واقعا براش تلاش کردم و اینکه مریض شدم بد شد

(البته خودم میدونم پاس بشم شانس آوردم ولی دوست دارم یه ذره امیدوارانه بهش نگاه کنم ، شاید معجزه شد)

دارم سعی میکنم بدون دارو خوب بشم اما دیشب از خواب پریدم و بعد از کلی درد کشیدن بالاخره قرص خوردم

واقعا این بدترین فرم کرونایی هست که تا الان گرفتم ، توی دوران پاندمی خیلی کرونای خفیف تری گرفتم .


شدم 17.5

هوراااا

البته که خیلی ها بهتر از من شدن

اما

Come on

همینش هم خوبه

برچسب‌ها: بیماری، دانشگاه، روزها
نوشته شده توسط: Sadaf

امتحان

یکشنبه هفتم اردیبهشت ۱۴۰۴ 11:27

دیروز سومین امتحان میانترم رو دادم

امیدوارم بعد از دوسال بالاخره یه بار هم که شده میانترم بالای ۹ بشم

خیلی براش تلاش نکردم اما همیشه حس می کردم این درسه توی سرنوشتم هست

چهارشنبه آخرین امتحانه

خدا به خیر کنه


شدم 8.9

البته که با نفر اول فاصله ی زیادی داشتم

برچسب‌ها: روزها، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

اتمام

پنجشنبه یازدهم بهمن ۱۴۰۳ 15:53

چهار روز از آخرین امتحانم میگذره

کار مفیدی تا حالا نکردم

توی دوران امتحانات خیال می کردم وقت اضافه که آوردم کلی کار خفن

اما الان چی

چرا برای خودم کاری انجام نمیدم!

برچسب‌ها: روزها، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

امتحانات

شنبه بیست و دوم دی ۱۴۰۳ 22:45

مدتیه امتحانات پایان ترم شروع شده

اوایل خیلی بد بود و اولین امتحان رو به زور 11 شدم

اما خب الان کم کم داره بهتر میشه

خیلی سرم شلوغه و بزرگترین بدبختیم تمرکز و دوری از گوشیه

در هر حال امیدوارم همه این دوران رو خوب بگذرونیم

برچسب‌ها: روزها، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

امتحان

دوشنبه دهم دی ۱۴۰۳ 9:0

نمی دونن چرا اما امتحان دارم و دست و دلم به خوندن نمیاد

از فرجه ی چهار روزه ، دو روزش پرید

برچسب‌ها: روزها، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

افسردگی ، نویسندگی

شنبه هشتم دی ۱۴۰۳ 20:25

چند روز پیش پیک افسردگی داشتم . از توی تخت به سختی بلند شدم . دوست نداشتم چشم باز کنم . اما الان حالم خوبه .

از هفته پیش امتحانات پایانترم شروع شده و دو تا از امتحان ها رو تا الان دادم .

اولین امتحان رو اصلا دوست نداشتم و احتمالا زیر 12 میشم . امتحان امروز رو خیلی خوب دادم و محتملا کامل میشم البته میانترم این درس شیش و نیم شدم و حتی در صورت کامل شدن نمره پایانترم ، شونزده میشم .

تازگی نوشتن داستان رو توی بلاگفا شروع کردم .من اگر این رشته نمیومدم ، صددرصد نویسنده می شدم .

برچسب‌ها: روزها، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

المپیاد

پنجشنبه بیست و دوم آذر ۱۴۰۳ 17:40

هفته پیش بود که تصمیم گرفتم توی المپیاد دانشجویی شرکت کنم . قصدم فقط و فقط فان بود اما الان حس میکنم فشار رومه .

چند ساعتیه که با خودم تکرار میکنم صدف تو برای سرگرمی شرکت کردی نفر آخرم بشی مهم نیست اما هنوز ناراحتم چون سوالات سال های پیش برام خیلی سخته .

برچسب‌ها: دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

معاشرت

یکشنبه بیستم آبان ۱۴۰۳ 10:35

الان امتحان ایمنی دادم و صادقانه خوب بود

اما خب برای من که خیلی نمره هام افتضاحه سخت نبود چون نمرم حدود شیش بشه طبیعیه

برای نمره خوب آوردن سخت بود اما برای پاس شدن نه

قبلا گفته بودم که خیلی کم صحبت هستم

یه دختری هست جدیدا باهاش کمی حرف میزنم فقط کمی

و راستش با اخلاق خشک من جور در میاد اماااا من خودم کم حرف و جدی هستم اگر قرار باشه با آدمی مثل خودم معاشرت کنم که نمیشه

هنوز امید دارم بعد از یک سال بتونم با یه دختر شنگول و اجتماعی ارتباط صمیمی بگیریم

کم کم دارم تصمیم به ناامیدی از این موضوع میگیرم

برچسب‌ها: دانشگاه، روزها، من
نوشته شده توسط: Sadaf

دوران امتحان

شنبه نوزدهم آبان ۱۴۰۳ 9:1

گند زدم

نتیجه امتحان هفته پیش اومد ، همونی که فکر می کردم عالی دادم

قشنگ گند زدم جوری که هیچ ایده ای ندارم چجوری جمعش کنم

برچسب‌ها: روزها، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

امتحان

چهارشنبه شانزدهم آبان ۱۴۰۳ 13:20

دومین امتحان میانترم رو هم دادم

خوب بود اما نه به خوبی امتحان قبلی

این درس رو در طول ترم خونده بودم و سه روز گذشته ۲۰ ساعت براش وقت گذاشتم که خداییش خیلیییی زیاده اما خوش گذشت

برای قبلیه کلا ۱۰ ساعت وقت گذاشتم

امتحان بعدی ایمنی شناسیه و فوق العاده سخته

خیلی ها دوستش دارن اما من نه

برچسب‌ها: روزها، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

دوران امتحان

یکشنبه سیزدهم آبان ۱۴۰۳ 21:47

دوران امتحانات میانترمه

دیروز اولین امتحانو دادم

روز قبلش انقدر بلد نبودم که گریه ام گرفت ولی بعد از غذا وضعیتم بهتر شد ، نبود گوکز کافی وحشتناکه

امتحان خیلی خوبی بود ، میشه گفت بهترین امتحانی بود که در طول این سه ترم دادم ، البته بدون در نظر گرفتن دروس عملی

چهارشنبه امتحان درس مورد علاقم رو دارم .اکثریت این درس رو دوست دارن

اما یکشنبه هفته دیگه امتحان ایمنی دارم و فوق‌العاده سخته

ازش متنفرم


ادیت :

گندددد زدم

امتحان اول رو خیلی بد دادم

چقدر بعد از امتحان خوشحال بودم که خوب دادم

برچسب‌ها: روزها، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

وضعیت دانشگاه من

جمعه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۳ 21:2

دانشکده توانبخشی شیراز

چقدر اسم پر ابهتیه

تا اینکه پارسال همین موقع ها بود که آموزش ، آدرس صدرا رو داد

برای خیلیا عجیب بود

حتی خیلی از کسایی که هر روز از جاده شیراز صدرا رد میشن نمی دونن که وسط تپه ها ، پردیس دانشگاه علوم پزشکی هست

خوابگاه پسرا و چند تا دانشکده همراه با کلی شغال و مار و .... وسط بیابون تشکیل پردیس علوم پزشکی دادن

دیروز بچه ها عکس پوست مار توی کمداشون رو فرستادن

خیلی ترسناک بود

کاش می تونستم به کسایی که می خوان علوم پزشکی شیراز بیان بگم که چه بدبختی در انتظارشونه ، کمتر تو ذوقشون بخوره

برچسب‌ها: دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

کد ۱۶

جمعه بیستم مهر ۱۴۰۳ 21:45

یک سال گذشته اما هنوز هم موقع اعلام نتایج با خودم میگم چرا من نه ؟

چی شد که من نتونستم کد رشته مورد علاقه خودم رو قبول بشم

هنوز هم یاد کد ۱۶ انتخاب رشتم می‌افتم غمگین میشم

برچسب‌ها: من، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

خوشحالی کوچیک

شنبه سی و یکم شهریور ۱۴۰۳ 16:42

یه سربالایی کوچیک توی دانشگاه هست که در طی روز تعداد کمی ازش رد میشن

این مسیر رو من ترجیح میدم برای رد شدن چون خیلی خلوت تره

روز اول دانشگاه من بد جوری ازش سر خوردم

هفته پیش که رفتم دانشگاه از این چیزا زده بودن که سر نخوریم

عجیب ،خیلی خوشحال شدم

برچسب‌ها: دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf

یکشنبه بیست و پنجم شهریور ۱۴۰۳ 11:1

همیشه از هفته دوم سوم دانشگاه تا یک ماه قبل از امتحانات حالم عالیه

میخندم

از صبح دل درد و نفخ دارم که به خاطر دارو هایی هست که برای دندونم مصرف می کردم

کولر کلاس روی من هست و وسط کلاس جابه جا نشدم

یخ زدم

برچسب‌ها: روزها، دانشگاه
نوشته شده توسط: Sadaf
صفحه بعد

آمارگیر وبلاگ

:)